۱۴۰۴ تیر ۱۶, دوشنبه

مرگ برای بقای ایدئولوژیک: تبارشناسی اعدام در نظم بنیادگرایانه جمهوری اسلامی‌در کردستان


 







شاهو حسینی


اعدام در نظام جمهوری اسلامی ایران نه صرفا بهعنوان ابزار حذف فیزیکی مخالفان، بلکه بهمثابه سازوکاری ایدئولوژیک برای بقای نظم بنیادگرایانه کاربرد دارد. در این بستر، کوردستان بهعنوان نقطهای محوری و تهدیدی هستیشناختی برای رژیم، جایگاه ویژهای در عملکرد سرکوبگرانه جمهوری اسلامی دارد. نقش اعدام درایران  بازتولید حقیقت، اقتدار، و انسجام ایدئولوژیک در لحظههای بحران است. در نهایت، استدلال میشود که اعدام، بهویژه در کردستان، شکلی از "تئاتر مرگ" است که بقای نمادین رژیمی در حال زوال را تضمین میکند. در واقع قدرت، مرگ و ایدئولوژی
در نظامهای تمامیت‌خواە ارتباطی ایدئولوژیک و بیناساختاری دارند، مرگ نه بهعنوان پایان زندگی، بلکه بهمثابه ابزار مشروعیتبخشی به ایدئولوژی عمل میکند. جمهوری اسلامی، بهعنوان نظام بنیادگرای مذهبی، که بر تلفیق شریعت، قدرت و امتسازی استوار است، از لحظه تولد با مسئلهی مشروعیت مواجه بوده و اعدام سیاسی را به عنوان روشی برای نمایش قدرت، تولید ترس، و مهار مقاومت به کار گرفته است. در ادامە نشان دادەمیشود که اعدام در ایرانبهویژه در کردستانواجد بعدی گفتمانی، نمادین و هستیشناختی است.

ایدئولوژی به مثابه دستگاه حقیقت نه مجموعهای از باورهای کاذب، بلکه سازوکاریست برای بازتولید روابط اقتداری از طریق دستگاههای ایدئولوژیک دولت(مدرسه، دین،‌و رسانە)، اعدام در این منظومه، علاوە براینکە میتواند یکی از جلوههای خشونت ایدئولوژیک باشد، همچنین مولد حقیقت دانستە می‌شود. در اینجا اعدام بدل به "مراسم حقیقت" میشود: بیان حقیقت قدرت در لحظهای‌کە از درون متزلزل شده است.

جمهوری اسلامی، در مواجهه با مخالفان کورد خود، بهویژه آنهایی که در گفتمان رسمی "محارب" یا "مفسد فیالارض" خوانده میشوند، آنها را از حیطهی حقوقی شهروندی خارج کرده و به بدنهای برهنه بدل میسازد؛ بدنهایی که تنها در لحظهی مرگ، معنای سیاسی مییابند. کردستان بەمثابە بدن مقاومت، آماج سرکوب قرار می‌گیرد. کوردستان همواره در مخیلهی رژیمبهمثابه تهدیدی برای انسجام ملی، وحدت دینی، و هویت شیعهمحور در نظر گرفته شده است. بههمین دلیل، شدت و تکرار اعدام در این منطقه تنها یک سیاست امنیتی نیست، بلکه نوعی استعمار درونی و حذف وجودی دیگری مبارز است. کوردها نه صرفا بهعنوان مخالف سیاسی، بلکه به عنوان امکان آلترناتیوی هویتی و سیاسی، هدف زدایش قرار میگیرند.

اعدام به مثابه نمایش شکست:

اعدامها معمولا در بزنگاههای شکستهای نظامی، سیاسی، بحرانهای اقتصادی، شورش اجتماعی، یا کاهش مشروعیت رخ میدهند. این واکنش به بحران، از نظر روانشناختی و سیاسی، تلاشی برای بازسازی اقتدار از دست رفته است. جمهوری اسلامی، با نمایش مرگ، سعی میکند ضعف درونی خود را بپوشاند. در کوردستان، که بستر تاریخی مقاومت ریشهدار است، اعدام به شکلی از اعتراف به شکست تبدیل میشود؛ شکستی که با خون پوشانده میشود.

کلام پایانی:

تئاتر مرگ نهفقط ابزار تنبیه، بلکه آیینی برای حفظ بقای ایدئولوژیست. این آیین، در کوردستان، نه تنها با مقاومت خاموش یا مسلحانه، بلکه با تداوم حیات فرهنگی، تاریخی و فلسفی سوژهی کوردی مواجه میشود. در برابر تئاتر مرگ، آنچه باقی میماند، حافظهی جمعی، نوشتار انتقادی، و مقاومت در ساحت معناست. مرگ سیاسی در کوردستان هیچگاه توان سوژەزدایی، معنازدایی و ارادەزدایی از کوردستان نداشتە، بلکە هموارە لحظهی امکان بازاندیشی زندگی سیاسی، اجتماعی وفرهنگی است.   

 



شاهۆ حوسێنی: بەربەستێکی دەروونیی ناسیۆنالیزمی کوردی کێشەی هزری و گوتارییە، نەک بەتەنیا سیاسی

  دیمانە: حەسەن شێخانی ئاماژە : پرسی نەتەوە بۆ ئەو نەتەوانەی خاوەنی دەوڵەتی نەتەوەیی خۆیانن و ناسنامەی نەتەوەییان جێگیر بووە و هیچ مەترس...