۱۴۰۴ مرداد ۱۶, پنجشنبه

ئایین لەگوێن ماکرۆ مێکانیسمی دەسەڵات

 









(ڕەچەڵەک‌ناسی بۆنەئایینێکان و یە لەوان ئەربەعین لە کۆماری ئیسلامیدا)

شاهۆ حوسێنی

لە دەسەڵاتە دیکتاتۆڕەکان و یەک لەوان کۆماری ئیسلامیدا، دەسەڵات تەنیا خۆی لە سەپاندنی هێز و زاڵێتیدا نابینێتەوە، بەڵکە ناوخۆیی‌ترین توێخەکانی زەین، شووناس و فامی مرۆڤەکانیش لەخۆ دەگرێت. لەڕاستیدا کۆماری ئیسلامی لەگوێن ئایدۆلۆژێکی نەزم‌دەری ئایینی شێوازێ تایبەت لە دەسەڵات لەخۆ دەگرێت کە نەتەنیا "لەشەکان" کە حەول دەدات "هەستێکان" ڕێک‌بخات، لەم سیستمەدا بۆنەکانی وەک ئەربەعین ئیتر نە ڕێکەوتێک و بۆنەیەکی ئایینی و عیبادی کە بەشێک لە پێکهاتەی ئایدۆلۆژیکیە کە بە کەڵک وەرگرتن لە هێما ئایینێکان، سوژەی ئیماندار، ملکەچ، گوێ‌ڕایەڵ و دواکەوتوو بەرهەم دێنێت.



-       ئەربەعین لەگوێن خاڵەکانی گرێی(nodal points)

لەچوارچێوەی دیسکۆرسی لاکلائۆ و مۆفەدا، ماناکان مسۆگەر و دائیمی نین، بەڵکە بەردەوام لەئاڵوگۆڕی و جێ‌گۆڕکێ‌دان، هەربۆیەش دیسکۆرسەکان بۆ مسۆگەرکردن و جێ‌گیرکردنی ماناکان، هێندێ لە چەمکەکان وەک ناوەند مسۆگەر دەکەن، ئەم ناوەندە مسۆگەرانە لەڕاستیدا خاڵەکانی گرێن. دیسکۆرسەکان بەمەبەستی سەپاندنی مانا لە دەوری خاڵ‌گەلێکی گرێی کۆدەبنەوە، واتە دەبنە ناوەندی مانا و دالەکان و چمکەکانی‌تر لە دەوری ئەواندا ڕێکدەخرێن. لە ئایدۆلۆژی کۆماری ئیسلامیدا "ئەربەعین" یەکێک لەم خاڵە گرێیانەیە کە ڕایەڵێک لە چەمکەکانی وەک شەهادەت، موقاوەمەت، ئیستکبار، زوڵم، شیعەی حوسێنی، عەداڵەت‌خوازی و دژەزوڵمی لێ گرێ دەدرێنەوە، ئەرکی ئەربعەین وەک خاڵی گرێ و خاڵەکانی‌تری گرێێ لە ئایدۆلۆژی کۆماری ئیسلامی‌دا کۆمەڵگرکردنی کۆمەڵانی خەڵکە لە دەوری دەسەڵات و دەوامی هێژمۆنی کۆماری ئیسلامیە، هەر بۆیەش دەسەڵاتی کۆماری ئیسلامی بە تەرخان‌کردنی بودجەگەلێکی بەرچاو بۆ ئەم بۆنە و بۆنەکانی‌تر حەول دەدات تا جێگای بەتاڵی خەڵەکانی گرێی وەک ئازادی، مرۆڤایەتی، مافی مرۆڤ، مافی ژن و..... بەم شێوەیە پڕ بکاتەوە.

-       ئەربەعین لەگوێن سازوکاری ئایدۆلۆژیک

ئەربەعین لە نەزمی کۆماری ئیسلامیدا ئیتر تەنیا بۆنەیەکی ئایینی نیە، بەڵکە هەر وەک ئاماژەی پێ‌کرا، مێکانیزمێکی ئایدۆلۆژیکە بۆ بەرهەم‌هێنانی سوژەی ئایینی و هێنانە پێشەوی سوژەی ئایینی بۆ بەرژەوەندێکانی سیستمی ئایدۆلۆژیک، لەڕاستیدا بۆنە ئایینێکان مێکانیزمی زاڵ بوون بەسەر لەشەکان و بانتر لەوان بەسەر هەستێکان‌دایە لەخزمەت مسۆگەرتر بوون، دەوام و پەرەی هێژمۆنی نەزمی ئایینی. لە دەلاقەی ئەندێشەی فۆکۆڕا دەشێ ئەربەعین لەگوێن کەرەسەیەک بۆ سەپاندنی بایو دەسەڵات پێناسە بکرێت، واتە فۆڕمێک لە دەسەڵات کە لەجیات سەپاندنی زۆر بەشێوەی ڕاستەوخۆ لەڕێی سەرکووت، شکەنجە، ئیعدام و زیندان، حەول دەدات، نەزمی ژیان و لەشەکان و هەستێکان لەڕێی سەپاندنی ناڕاستەوخۆی دەسەڵات لەڕیی بۆنە ئایینێکان ڕێک بخات، واتە لەشەکان بە حەڕەکەتێکی داڕێژراو بۆ شوێنێکی داڕێژراو وەڕێ دەخات. ئەمە گرینگ‌تر و مەترسیدارترە، بەهۆی ئەوەکە مرۆڤ هەستی جەستەیی و ڕواڵەتی بە هێزی دەسەڵات و زاڵێتی دەسەڵات ناکات.

 


۱۴۰۴ مرداد ۱۵, چهارشنبه

اختراع ایران: تبارشناسی یک دروغ مقدس


 







(ترکیب قدرت، ایدئولوژی و تاریخ‌سازی در خدمت هژمونی فارس)


شاهو حسینی

 

هویت‌ها زاده‌ی تاریخ نیستند؛ بلکه تاریخ‌ها زاده‌ی هویت‌اند و هویت نیز زادە قدرت. این گزاره‌ی بنیادین در فلسفه‌ی هویت و تاریخ‌نگاری نشان می‌دهد که مفاهیمی مانند «ملت» و «سرزمین» هیچ‌گاه اموری طبیعی یا ازلی نبوده‌اند، بلکه ساخته‌ها و برساخته‌های پیچیده‌ی تاریخی ـ سیاسی و ایدئولوژیک هستند که برای مشروعیت‌بخشی به قدرت و تنظیم مناسبات اجتماعی شکل می‌گیرند. تاریخ، نه به مثابه ثبت وقایع صرف، بلکه به عنوان یک فرآیند روایت‌سازی و معناپردازی، عرصه‌ی کشمکش میان قدرت‌هاست که در آن هر روایت تلاشی است برای تثبیت هژمونی و تحمیل معنا. اینجاست که مفهوم «ایران» به عنوان یک روایت تاریخی ـ هویتی، بیش از آنکه حقیقتی عینی و بی‌چون‌وچرای فرهنگی باشد، محصول یک پروژه‌ی ایدئولوژیک و سیاسی است که در چارچوب مناسبات قدرت شکل گرفته و از طریق آن کنترل فرهنگی، زبانی و سیاسی دە دستان اتنیکی خاص متمرکز شده است. در نظریه‌ی قدرت-دانش میشل فوکو، قدرت نه فقط از طریق زور بلکه از طریق تولید دانش و کنترل روایت‌ها عمل می‌کند؛ دانش‌ها و روایت‌هایی که به نوبه‌ی خود قدرت را بازتولید و مشروعیت می‌بخشند. از این منظر، «ایران» به عنوان یک روایت تاریخی، نه یک حقیقت ثابت، بلکه یک ساختار دانش-قدرت است که هویت‌های متنوع و پیچیده‌ی منطقه را تحت سیطره‌ی خود قرار داده و بسیاری از آنها را حذف یا به حاشیه رانده است. تحلیل این روایت هژمونیک، ما را به پرسش‌هایی بنیادی رهنمون می‌کند: چگونه داستان «کوچ آریایی‌ها» به گونه‌ای ساخته شده است که نقش و سهم ملل و فرهنگ‌های دیگر، به ویژه کوردها و سایر ملل غیر فارس، در تاریخ منطقه کم‌رنگ یا حتی انکار شود؟ چگونه زبانی مانند فارسی که محصول تلاقی و هم‌آمیزی زبان‌های متنوعی همچون کوردی، عیلامی، بابلی و عربی است، تحت عنوان «زبان آریایی» و خالص معرفی می‌شود؟

هدف این نوشتار، نه تنها افشای این سازوکارهای پنهان قدرت است، بلکه تلاش دارد تا با بازخوانی انتقادی و ساختارشکنانه، هویت‌های مصادره‌شده و فراموش‌شده را به صحنه‌ی تاریخ بازگرداند و زمینه‌ای برای بازاندیشی عمیق درباره مفهوم «ایران» و هویت در منطقه فراهم آورد. بدین ترتیب، این مقاله مفهومی را به چالش می‌کشد که به جای بازنمایی واقعیت، به ابزاری برای تسلط و کنترل تبدیل شده است.

 

 تاریخ به مثابه روایت؛ بازخوانی انتقادی تاریخ «ایران» و هویت برساخته

هویت گزاره‌ای بنیادین است که فهم ما را از رابطه میان گذشته و حال به گونه‌ای ریشه‌ای دگرگون می‌کند. در واقع، آنچه به نام «ملت» یا «سرزمین» شناخته می‌شود، پیش از آنکه به مثابه یک واقعیت عینی و طبیعی قلمداد شود، محصولی است از فرآیندهای پیچیده‌ی ساختاری و گفتمانی که در آن‌ها قدرت‌ها کوشیده‌اند تا نظم سیاسی-اجتماعی خاص خود را مشروعیت بخشند و تثبیت کنند. این فرآیند، که می‌توان آن را «برساخت هویت» نامید، همواره با تولید روایت‌هایی همراه است که برای تأمین منافع گروه‌های مسلط به کار گرفته می‌شود .

از منظر نظریه قدرت-دانش ، قدرت تنها در قالب سرکوب و اجبار ظاهر نمی‌شود؛ بلکه به شیوه‌ای پیچیده‌تر، از طریق تولید دانش، تعریف حقیقت و کنترل روایت‌ها اعمال می‌شود. دانش و حقیقت، در این دیدگاه، محصول روابط قدرت‌اند و این روابط قدرت به‌طور مداوم در حال بازتولید خود از طریق دانش هستند.در چنین بستری، تاریخ نه یک ثبت عینی و بی‌طرفانه از وقایع، بلکه عرصه‌ای است که روایت‌های متفاوت و متضاد قدرت‌ها در آن با یکدیگر به جدال می‌پردازند. در این میان، آنچه تحت عنوان «تاریخ ایران» به ما ارائه می‌شود، بیش از آنکه حکایت از یک واقعیت تاریخی مستقل و عینی داشته باشد، حکایت از یک روایت هژمونیک است که توسط ساختارهای قدرت و برای حفظ و تقویت هژمونی یک گروه خاص ساخته و بازتولید شده است. این روایت، ضمن نادیده گرفتن تنوع و چندگانگی ملل، فرهنگ‌ها و زبان‌های منطقه، بر مفهوم «ایران» به مثابه یک هویت منسجم، یکپارچه و خالص تاکید می‌کند؛ هویتی که ماهیتی ایدئولوژیک و برساخته دارد. یکی از اصلی‌ترین ارکان این روایت هژمونیک، داستان «کوچ آریایی‌ها» است؛ داستانی که ادعا می‌کند مردمانی از شرق و اوراسیا به سمت غرب کوچ کرده و بنیان‌های نژادی، زبانی و فرهنگی ایران را شکل داده‌اند.[1] اما این روایت، با وجود نفوذ گسترده‌اش در تاریخ‌نگاری رسمی، از منظرهای متعدد قابل نقد و بازخوانی است:

نخست، فقدان مدارک مستدل و قابل اتکا برای وقوع این کوچ انحصاری و گسترده است. داده‌های باستان‌شناسی، متون تاریخی و زبان‌شناسی، روایت دیگری را نشان می‌دهند: مادها و دیگر اقوامی که تاریخ‌ساز این سرزمین بوده‌اند، نه بخشی از یک کوچ از شرق بە غرب کە محصول اتحاد، امتزاج و پیوند با تمدن‌ها و امپراطوری‌های کهن منطقه مانند: هوریها، گوتی‌ها و مانایی‌ها هستند[2]، این نکته به روشنی نشان می‌دهد که روایت رسمی از دل ساختارهای قدرت بیرون آمده و کمتر ریشه در واقعیت‌های تاریخی دارد.

دوم، مفهوم «آریایی» نه به عنوان یک طبقه‌بندی زبانی صرف، بلکه بیشتر به مثابه یک برچسب ایدئولوژیک به کار رفته است که به منظور تحکیم موقعیت یک گروه خاص و کنار زدن دیگر اتنیکها ساخته شده است. این ساخت‌سازی، در بافت سیاسی و تاریخی، ابزار بازتولید هژمونی فرهنگی و زبانی بوده است و بسیاری از زبان‌ها و فرهنگ‌های غنی منطقه را به حاشیه رانده و در مواردی انکار کرده است.

سوم، نقش برجسته و تاریخی کوردها، که یکی از قدیمی‌ترین و فرهنگی‌ترین جوامع منطقه محسوب می‌شوند، در روایت رسمی به طور نظام‌مند نادیده گرفته شده است. کوردها که زبان و تمدنی غنی دارند، به ویژه در دوران مادها و دوره‌های پس از آن، سهم بسزایی در شکل‌دهی تاریخ و فرهنگ این منطقه داشته‌اند، اما در روایت غالب کمرنگ یا حذف شده‌اند.

چهارم، زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و ملی امروزین ایران، محصول فرآیندی پیچیده از تلفیق زبان‌ها و فرهنگ‌های متنوعی چون کوردی، عیلامی، بابلی، عربی و ترکی است. برخلاف روایت رایج که آن را به عنوان زبان خالص «آریایی» معرفی می‌کند، زبان فارسی با ریشه‌های عمیق کوردی و تأثیرپذیری از سایر زبان‌ها، نشان‌دهنده‌ی یک تبار چندلایه و برساخته است.

 

بخش دوم: ایران‌گرایی شبەمدرن؛ ایدئولوژی، ملت و حذف دیگری

ایدئولوژی ایران‌گرایی مدرن را نمی‌توان صرفا روایت فرهنگی یا سیاستی تاریخی دانست؛ بلکه باید آن را پروژه‌ای نظام‌مند برای بازتولید قدرت از طریق برساختن «ملت»، «هویت»، و «دیگری» تحلیل کرد. این پروژه، که در بستر دولت‌سازی مدرن به‌ویژه در دوره پهلوی تحقق یافت، نه بر مبنای واقعیت‌های اجتماعی متکثر، بلکه بر اساس برساخته‌ای ایدئولوژیک از «ملت واحد» طراحی شد که نافی هرگونه کثرت قومی، زبانی و تاریخی است.

-        ناسیونالیسم ایرانی: بازنمایی ملت به‌مثابه وحدت اجباری

ناسیونالیسم شبەمدرن در ایران، برخلاف تصور رایج، نه بازتاب طبیعی تاریخ این سرزمین، بلکه تلاش آگاهانه برای ساختن یک «ملت» تخیل‌شده است؛ ملتی که باید از درون تنوع تاریخی و فرهنگی، یکپارچگی سیاسی و هویتی تولید کند. این تخیل، به تعبیر بندیکت اندرسن، نه بازتاب «امر واقعی»، بلکه صورت‌بندی «امر ممکن» است که در بستر چاپ، آموزش، تاریخ‌نگاری و سرکوب، به واقعیت بدل می‌شود . در این پروژه، ایده ایران به‌مثابه ملتی با تاریخ و زبان مشترک، با حذف سوژه‌هایی که با این روایت همخوانی نداشتند (از جمله کوردها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و ترک‌ها)، به صورت یک گفتمان مسلط تثبیت شد. این پروژه، از نظر میشل فوکو، مصداق روشن «قدرت ـ دانش» است: دانشی که نه برای شناخت، بلکه برای نظم‌بخشی و حذف تولید می‌شود[3] .در این گفتمان، ایرانی واقعی کسی است که با مفاهیمی چون فارس‌بودن، آریایی‌بودن، شیعه‌بودن و شبەمدرن‌بودن همخوان باشد؛ و آن‌که در حاشیه این مفاهیم قرار گیرد، به «دیگری» بدل می‌شود.

 

-        ابداع سنت و اسطوره‌سازی نژادی

اریک هابسبام و ترنس رانجر در نظریه «ابداع سنت» نشان می‌دهند که بسیاری از آن‌چه به عنوان «تاریخ ملی» بازنمایی می‌شود، در واقع ساختگی و سیاسی است.[4] ایران‌گرایی مدرن با تکیه بر مفاهیمی چون «تمدن آریایی»، «شکوه پارسی»، «بازگشت به کوروش»، و «تاریخ باشکوه هخامنشی»، در حقیقت گذشته‌ای خیالی ساخت تا حال و آینده‌ای ایدئولوژیک مشروعیت یابد. در این میان، تمدن‌های گوتی، لولوبی، ایلامی، مانایی و ماد که ریشه در بوم‌شناسی غرب ایران داشتند، یا به حاشیه رفتند یا در روایت فارس‌محور ادغام و بی‌اثر شدند. این رویکرد، بیش از آن‌که تبارشناسی علمی باشد، یک فرآیند «افسانه‌سازی» برای تحمیل مرکزیت فرهنگی بود؛ چیزی که فوکو آن را «بازنویسی گذشته برای ایجاد اطاعت در حال» می‌نامد. هویت تاریخی در این روایت نه یک بستر دیالکتیکی، بلکه یک ابژه‌ی سیاسی مهندسی‌شده برای تثبیت نظم شبەمدرن است.

 

-       زبان، قدرت و خشونت نمادین

در پروژه ایران‌گرایانه، زبان فارسی به‌عنوان تنها زبان رسمی و مشروع، ابزاری برای سرکوب فرهنگی بدل شد. آموزش، رسانه، و سیاست‌گذاری فرهنگی به گونه‌ای تنظیم شدند که سایر زبان‌ها (کوردی، ترکی، عربی، بلوچی...) از فضاهای عمومی حذف شوند. این نه صرفا یک سیاست زبانی، بلکه نمونه‌ای از خشونت نمادین است؛ خشونتی که به تعبیر بوردیو، در قالب انتخاب‌های به‌ظاهر طبیعی، بر سوژه‌ها تحمیل می‌شود[5]. زبان، در این چارچوب، صرفا ابزار ارتباط نیست؛ بلکه حامل هستی فرهنگی و حافظ خاطره جمعی‌ست. سرکوب زبان کوردی به معنای تهی‌سازی سوژه کورد از حافظه تاریخی، روایت‌گری، و مشارکت در نظم نمادین جامعه است؛ و این نوعی «مرگ هستی‌شناختی» تحمیل‌شده از سوی مرکز است.

 

-        کورد به‌مثابه دیگری تهدیدآمیز

در گفتمان ایران‌گرایی، کورد نه فقط یک دیگری، بلکه یک «دیگری تهدیدآمیز» تصویر می‌شود؛ کسی که باید یا در ملت ادغام شود یا از آن طرد. کورد در این روایت، تجسم «غیر» است: قبیله‌ای، بی‌تمدن، عقب‌مانده، و بالقوه تجزیه‌طلب. این تصویرسازی، سازوکار کلاسیک «دیگری‌سازی» است: مرکز با تولید تصویر منفی از حاشیه، خود را تثبیت می‌کند. در سنت شرق‌شناسانه داخلی، کوردها به‌گونه‌ای بازنمایی شدند که نه تنها از «ملت ایران» جدا هستند، بلکه با مفهوم تمدن، نظم، و وحدت بیگانه‌اند. این امر، توجیه‌گر سیاست‌های امنیتی، فرهنگی و زبانی مرکز علیه کوردها شد. به بیان فوکویی، این روند «حذف سوژه از طریق بازنمایی انحراف‌گونه» است.

ایران‌گرایی شبەمدرن، نه صرفا یک هویت فرهنگی، بلکه سازوکار ایدئولوژیکی است که با استفاده از زبان، تاریخ، و قدرت بازنمایی، ملت‌سازی را بر مبنای حذف و همگون‌سازی پیش برده است. در این گفتمان، کوردها نه به عنوان بخشی از ملت، بلکه به‌عنوان تهدیدی برای آن تصویر شدند؛ تهدیدی که باید یا جذب شود یا از میان برود. چنین فرآیندی، نه فقط در حوزه زبان و فرهنگ، بلکه در بنیان‌های سیاست و نظم نمادین جامعه ایرانی جای گرفته است.

 

 



[1] - قرشی، امان‌الله (۱۳۷۳). ایران نامک، نگرشی نو به تاریخ و نام ایران. مولف.

[2] - نسب، وحدتی؛ انواری، زهره؛ فتیده، قمری؛ الاسلامی، شیخ؛ اکبری، محمدتقی؛ لسانی، نغمه (۲۰۱۷-۰۳-۲۱). «بازنگری ورود آریایی‌ها به فلات ایران در پرتو آگاهی‌های جدید ژنتیکی (گورستان گوهرتپه، بهشهر)». پژوهش‌های انسان‌شناسی ایران. ۷ (۱): ۱۱۷–۱۴۳. doi:10.22059/ijar.2017.65922. شاپا 2251-8193. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۱۰-۰۷.‏

[3] - میشل فوکو: دانش و قدرت، مترجم، محمد ضیمران، هرمس، تهران، ١٤٠٤

[4]- اریک هابزباوم؛ ابداع سنت، مترجم،محمد نبوی، بی‌گاه، تهران، ١٤٠٣

[5] -  Robert Schmidt , Volker Woltersdorff : Symbolische Gewalt: Herrschaftsanalyse nach Pierre Bourdieu (Theorie und Methode), Herausgeber : Herbert von Halem Verlag,2008


شاهۆ حوسێنی: بەربەستێکی دەروونیی ناسیۆنالیزمی کوردی کێشەی هزری و گوتارییە، نەک بەتەنیا سیاسی

  دیمانە: حەسەن شێخانی ئاماژە : پرسی نەتەوە بۆ ئەو نەتەوانەی خاوەنی دەوڵەتی نەتەوەیی خۆیانن و ناسنامەی نەتەوەییان جێگیر بووە و هیچ مەترس...