شاهو
حسینی
در
این نوشتە، با تکیه بر تفکیک معرفتشناختی امانوئل کانت میان سەقوه درک، فاهمه و عقل،
به بررسی سطوح شناخت سیاسی در جامعه کوردستان میپردازیم. درک و فاهمه ناظر به
شناخت عینی از پدیدارهای سیاسی مانند نهادها، احزاب، و انتخابات هستند، در حالیکه
عقل، امکان تأمل انتقادی و متافیزیکی درباره چیستی انسان، خواستهای انسان،
دموکراسی، آزادی، و عدالت را فراهم میسازد. دراین نوشتەکوتاه نشان دادەمیشود کە
فقدان یا ضعف عقل نظری در ساحت عمومی جامعە کوردستان، چگونە شناخت را به سطح
تکنیکی و اجرایی محدود کرده و امکان بازاندیشی ریشهای در مفاهیم سیاسی را مسدود
میسازد. در جامعه کوردستان، همچون بسیاری
از جوامع پسااستعماری، مفاهیم سیاسی مدرن مانند دموکراسی، دولت، و آزادی، اغلب در
سطح ساختاری و نهادی فهمیده میشوند. کارشناسان، تحلیلگران، و حتی روشنفکران ممکن
است توصیف دقیقی از انتخابات، احزاب، پارلمان و قانون اساسی داشته باشند؛ اما این
فهم، در بسیاری موارد، در سطح فاهمه باقی میماند و به ساحت عقل وارد نمیشود.
درک
و فاهمه: شناخت پدیدارهای سیاسی
مطابق
تفکیک فلسفی کانت، دو مرحله ابتدایی و آغازین در فرایند شناخت وجود دارد: مرحله "درک" (Perception) و مرحله "فاهمه" (Understanding). در مرحله درک، ما صرفا
دادههای خام حسی را از محیط پیرامونمان دریافت میکنیم؛ این دادهها بدون هیچگونه
قضاوت یا ساماندهی خاصی وارد ذهن میشوند و تنها مانند قطعات پراکندهای از
اطلاعات خام دیده میشوند. برای مثال، در حوزه سیاسی فرد ممکن است فقط رویدادهای
سیاسی یا ساختارهای اجتماعی را به صورت مجرد و مجزا مشاهده کند، بدون اینکه رابطهای
میان آنها یا معنای کلیشان درک کند. اما مرحله فاهمه فراتر از دریافت ساده دادههای
حسی است؛ در این مرحله ذهن انسان این دادههای خام را در قالب مفاهیم، مقولات و
چارچوبهای معنادار سامان میدهد. به عبارت دیگر، فاهمه توانایی دستهبندی، تبیین
و فهمیدن ارتباطات میان پدیدهها را در اختیار میگذارد. این فرایند به ما کمک میکند
تا از سطح مشاهده صرف عبور کنیم و به درک ساختارها و قواعد حاکم بر آنها برسیم[1].
در
حوزه جامعه و سیاست، این تفکیک کانتی بسیار روشنگر است. مرحله درک در این حوزه به
معنای شناسایی عینی نهادها و عناصر سیاسی است؛ یعنی اینکه فرد متوجه وجود پارلمان،
نهادهای تفکیک قوا (مجریه، مقننه، قضاییه)، احزاب سیاسی، فرایندهای انتخاباتی و
سازوکارهای نظارتی قانونی میشود. اینها همان دادههای خام سیاسیاند که جامعه به
صورت آشکار و ملموس تجربه میکند. اما مرحله فاهمه در شناخت سیاسی فراتر از
این سطح است؛ این مرحله زمانی اتفاق میافتد که فرد نه تنها نهادها و فرایندهای
سیاسی را بشناسد، بلکه بتواند نقش آنها را در نظام سیاسی درک کند، ساختارها و
کارکردهایشان را تحلیل نماید، و ارتباط میان این نهادها و پویاییهای سیاسی گستردهتر
را بفهمد. در این مرحله، فرد قادر است به مفاهیمی مانند دموکراسی، عدالت سیاسی،
مشارکت شهروندی، و نظارت قانونمند معنا و کاربرد بدهد.
در
بسیاری از آموزشهای رسمی و گفتمان عمومی در کوردستان، سطح شناخت سیاسی غالبا در مرحله
درک و فهم باقی میماند؛ یعنی افراد عموما با ظاهر و ساختارهای رسمی سیاست آشنا میشوند
و گاها فهمی از کارکردها، روابط قدرت، و منطق سیاسی وجود دارد. این امر میتواند
باعث شود که سوژههای سیاسی صرفا به
شکل منفعل با نهادها روبرو شوند و نتوانند به شکل فعال و آگاهانه در فرایندهای
سیاسی مشارکت کنند یا نسبت به آنها نقد و تحلیل ارائه دهند. به این ترتیب، ارتقای سطح شناخت سیاسی در جامعه نیازمند عبور از
مرحله فاهمه است؛ به عبارت دیگر، باید فرایند آموزش و گفتگوهای سیاسی به سمت فهم جوهری،
مفهومی و تحلیلی حرکت کند تا افراد بتوانند نهادها و پدیدارهای سیاسی را در چارچوبهای
فلسفی، حقوقی، و اجتماعی دقیقتر و عمیقتر بشناسند و در نتیجه نقش فعالتری در
تحولات سیاسی ایفا کنند.
عقل:
چیستی مفاهیم سیاسی و امکان تأمل فلسفی
اگر
درک و فاهمه دو مرحله ابتدایی شناخت سیاسی را شکل میدهند که به ترتیب مربوط به
دریافت دادههای خام و ساماندهی آنها در قالب نهادها و سازوکارهای مشخص هستند،
عقل مرحلهای عمیقتر و بنیادینتر را نمایندگی میکند. عقل به مثابه توانایی تفکر
انتزاعی و تأمل در کلیتها و مفاهیم بنیادی، فراتر از سطح ساختارها و رویههای
سیاسی عمل میکند و سؤالاتی اساسی و هستیشناسانه را درباره چیستی و منجملە ماهیت
پدیدارها مطرح میسازد. در این سطح، عقل از پرسشهای صرفا توصیفی یا
تشریحی فاصله میگیرد و وارد قلمرو پرسشهای فلسفی و نظری میشود؛ پرسشهایی که به
ما امکان میدهد تا معنای عمیق منجملە سیاست، انسان آزاد، آزادی، دمکراسیو عدالت
را بازشناسی کنیم[2]،
برای نمونە ساختارهای دموکراسی را در بعد وجودیشان تحلیل کنیم و سرانجام جایگاه
سوژههای سیاسی ـ از جمله انسان کورد ـ را در این نظامها ترسیم کنیم. به عبارتی،
عقل میخواهد بداند عدالت صرفا یک سازوکار حقوقی است یا یک ارزش متعالی با اصولی
بنیادین؟ دموکراسی نه تنها یک نظام انتخاباتی، بلکه یک تجلی از چه شرایط اخلاقی،
اجتماعی، و فلسفی است؟ و مهمتر از همه، آیا انسان کورد، به عنوان یک سوژه سیاسی
مختار و خودآگاه، در این نظام سیاسی به رسمیت شناخته شده و میتواند نقش فعال و
تعیینکنندهای ایفا کند؟ این سؤالات فراتر از درک و فاهمه هستند، زیرا آن دو
مرحله به ترتیب با «شناخت ظاهری» و «ساختاربندی مفهومی» سر و کار دارند، اما عقل
به معنای واقعی کلمه وارد «تحلیل انتقادی» و «بازاندیشی فلسفی» میشود. بدون این
سطح از تأمل، نهادها و سازوکارهای سیاسی به شکل فرمهایی توخالی و بیروح درمیآیند
که صرفا اجراکننده مناسک و تشریفات میشوند، بیآنکه معنای واقعی خود را در
بازتولید عدالت، آزادی، یا مشارکت عمیق شهروندان بیابند. ارتباط این مرحله با مرحله پیشین (درک و فاهمه) بسیار حیاتی است؛
اگر درک، نقطه شروع شناخت است و فاهمه مرحله ساماندهی و فهم نهادها، عقل مرحلهای
است که این شناخت را به ساحت «معنا» و «ارزش» میکشاند. عقل، به واسطه توانایی خود
در بازاندیشی فلسفی، نهادها را نه فقط به عنوان ساختارهای بیرونی، بلکه به عنوان
تجلی اراده و مفهومهای سیاسی بنیادین میبیند که باید مستمر مورد نقد و بازسازی
قرار گیرند. به بیان دیگر، عقل نقش میانجی را میان تجربه سیاسی عینی و تحلیل
انتقادی فلسفی ایفا میکند و امکان میدهد تا شناخت سیاسی به سمت «آگاهی انتقادی»
و «پیشرفت تحولگرا» هدایت شود.
در
زمینه کوردستان، چنین تأمل فلسفیای به ویژه اهمیت دارد، چرا که بدون بازاندیشی
عمیق در چیستی عدالت، آزادی، و دموکراسی، و بدون طرح پرسش از جایگاه سوژه کورد، سیاست
صرفا به نمایش نهادهای رسمی و مناسک حقوقی فروکاسته میشود، بدون آنکه امکان تحول
و خودآگاهی سیاسی واقعی فراهم گردد.
تبارشناسی
غیاب عقل در سنت سیاسی کوردی
غیاب
عقل، به معنای فقدان تأمل فلسفی و انتقادی در گفتمان سیاسی کوردی، پدیدهای است که
ریشههای تاریخی، معرفتی و سیاسی متعددی دارد و نمیتوان آن را صرفا به یک عامل
واحد تقلیل داد. این غیاب در واقع محصول تلاقی چندین عامل ساختاری و فرآیندی است
که به طور همزمان بر شکلگیری و توسعه عقلانیت سیاسی در جامعه کورد تأثیر گذاشتهاند.
اولین
عامل تاریخی، عدم شکلگیری و تداوم فلسفه مکتوب در بستر فرهنگی کوردی است. برخلاف
تمدنهای بزرگی که با سنت فلسفی و مکتوب عمیق، توانستند تأملات انتقادی و نظریهپردازیهای
پیچیده درباره سیاست، عدالت و سوژه را توسعه دهند، در کوردستان به دلیل شرایط
تاریخی خاص، سنتهای فکری عمدتا شفاهی و پراکنده باقی ماندهاند. این امر باعث شده
است که فضای عمومی گفتمان سیاسی کمتر به مباحث نظری و فلسفی راه پیدا کند و بیشتر
به روایتهای تجربی و عملی محدود شود.
دومین
عامل معرفتی، فقدان زیرساختهای آموزش انتقادی و آزاد است. نظامهای آموزشی غالبا بر
انتقال دانش صرفا تکنیکی و اطلاعاتی تأکید دارند و کمتر فضایی برای پرورش تفکر
انتقادی، شکاکیت عقلانی و بحثهای فلسفی ایجاد میشود. در چنین بستری، شهروندان و
فعالان سیاسی بیشتر در سطح فاهمه (شناخت ساختاری و عملکردی نهادها) باقی میمانند
و کمتر به مرحله عقل (تفکر انتزاعی و تأمل فلسفی) میرسند. این فقدان آموزش انتقادی،
عقلانیت مفهومی را در حاشیه قرار میدهد و امکان تحلیل انتقادی ساختارهای سیاسی را
کاهش میدهد.
سومین
عامل سیاسی، سرکوب سیستماتیک نهادها و فضاهای تأمل آزاد و نقد در طول تاریخ معاصر
کوردستان است. رژیمهای سیاسی و ساختارهای قدرت غالب، با کنترل شدید بر رسانهها،
آموزش و فضای عمومی، مانع شکلگیری و رشد گفتمانهای آزاد فلسفی و سیاسی شدهاند.
این شرایط باعث شده تا نهادهای سیاسی عمدتا به ابزارهای محافظت از وضع موجود تبدیل
شوند و ظرفیت بازاندیشی و نقد فلسفی نهادینه نشود.
نتیجه
این مجموعه عوامل این است که سطح شناخت سیاسی در سنت کوردی عمدتا
در حوزه تکنیکی و تشریحی باقی مانده است؛ به
عبارتی، نهادها، احزاب، و سازوکارهای سیاسی بیشتر به عنوان واقعیتهای عینی و
محسوس شناخته میشوند بدون آنکه پرسشهای عمیق درباره چیستی عدالت، آزادی، و نقش
سوژه مطرح گردد. این امر، غیاب عقلانیت مفهومی و فلسفی را به وضوح نشان میدهد و
محدودیتهایی جدی برای تحول سیاسی و شکلگیری آگاهی انتقادی فراهم میآورد. از این منظر، تبارشناسی
غیاب عقل در سنت سیاسی کوردی نه فقط یک نقد، بلکه یک نقشه راه برای بازسازی گفتمان
سیاسی است؛ بازسازیای که در آن تأمل فلسفی، پرسشگری انتقادی و توسعه عقلانیت
سیاسی به عنوان پایههای اساسی مشارکت فعال و آگاهانه سوژههای سیاسی کورد شناخته
شوند و امکان شکلگیری دموکراسی عمیقتر و عدالت اجتماعی فراهم آید.
کلام
پایانی
فهم
جامعه سیاسی بدون حضور عقل، در واقع فهمی است بیریشه، سطحی و ناکامل از دموکراسی؛
فهمی که تنها به بازشناسی صورتبندیهای ظاهری و سازوکارهای نهادی محدود میماند و
از بطن ارزشها، مفاهیم بنیادین و پرسشهای فلسفی که دموکراسی را به عنوان یک
پروژه انسانی و اخلاقی تعریف میکنند، غافل میماند. در چنین فضایی، دموکراسی به
ابزاری تکنیکی و تشریفاتی بدل میشود که فاقد عمق معنایی است و نمیتواند به تحقق
واقعی آزادی، عدالت و قدرت مشارکتی منجر شود. تا زمانی که اندیشه مفهومی و پرسشهای بنیادین
فلسفی درباره آزادی، عدالت، قدرت و جایگاه سوژه سیاسی در ساحت عمومی و گفتمان جمعی
نهادینه نشوند، شناخت ما از سیاست نه تنها ناقص باقی میماند، بلکه شکننده و آسیبپذیر
خواهد بود. فقدان این تأملات فلسفی و انتقادی، به معنای آن است که گفتمان سیاسی به
سطح فاهمه محدود میشود؛ سطحی که تنها به فهم نهادها، سازوکارها و قواعد بیرونی میپردازد
اما به عمق معانی و پیامدهای انسانی و اخلاقی سیاست راه نمییابد. بازاندیشی در نسبت میان
فاهمه و عقل، ضروریترین شرط برای برساختن یک فرهنگ سیاسی رادیکال، پویا و
خودبنیاد در کوردستان است. فرهنگی که بتواند نه تنها نهادها را بفهمد، بلکه آنها
را نقد کند، بازتعریف کند و از دل این نقد و بازتعریف، امکانی تازه برای عدالت و
آزادی پدید آورد. بدون عقل، فاهمه صرفا شناختی سطحی و تکنیکی است که ممکن است
بتواند سازوکارهای دموکراسی را بشناسد، اما هرگز نمیتواند به آن دموکراسی بهمثابه
افق انسانی و آرمانی آزادی و خودمختاری دست یابد.
جامعهای
که فاهمه دارد اما عقل ندارد، همانند فردی است که قواعد بازی را میداند ولی نمیداند
چرا بازی میکند و چه هدفی را دنبال میکند؛ این جامعه در معرض خطر بازتولید
مناسبات سلطه و نابرابری است و نمیتواند نقش فعال و منتقد در مسیر تحول اجتماعی
ایفا کند. از این رو، عقل به مثابه نیرویی زنده و پویا، وظیفه دارد آگاهی را به
سطحی بالاتر ببرد، معنای سیاست را ژرفتر کند و فضای گفتمانی را به بستری برای
پرسشگری عمیق و حرکت به سمت تحقق عدالت و آزادی تبدیل نماید. در نهایت، پیوند عقل و فاهمه در فرآیند شناخت
سیاسی، نه فقط یک ضرورت نظری، بلکه یک ضرورت عملی و راهبردی برای تحولات آینده
کوردستان است؛ تحولی که بتواند جامعه را از وضعیت فهم ابزاری و تشریفاتی به سوی
ساختاری نوین از خودآگاهی، مشارکت و عدالت هدایت کند.
[1] - کانت، ایمانوئل (۱۳٩٩). کتاب سنجش خرد ناب، ترجمه میرشمس الدین ادیب سلطانی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
[2] - ویلیاماچ، برنر (١٣٩٨).مبانی فلسفه جدید: از دکارت تا کانت، ترجمە حسین سلیمانی املی،
تهران، ناشر حکمت.
