شاهو
حسینی
سوریه،
چه در دوران اسد و چه در آنچه به خطا «پسااسد» نامیده میشود، همچنان بر مدار همان
عقلانیت سنتی و پیشامدرن باقی مانده است. تغییر در صورت سیاسی، تنها ظاهر قدرت را
جابهجا کرده است؛ اما ساختار معرفتی جامعه و نظم بیسوژهگی دستنخورده باقی
مانده است. سخن گفتن از «سوریهی پسااسد» در این چشمانداز نه تحلیل، بلکه فریبی
زبانی است، زیرا گذار واقعی زمانی تحقق مییابد که سوژهای آزاد و خودآیین در درون
جامعه پدید آید. تا آن زمان، ذهن جمعی که در افق طاعت، ایمان و سنت محصور است،
همچنان در چرخهی بازتولید سلطه و اطاعت میچرخد، زیرا آزادی نه در شکل قدرت، بلکه
در ولادت سوژه معنا مییابد. به بیان فلسفی، جامعهای که هنوز سوژهاش متولد نشده،
صرف تغییر فرم سیاسی را به مثابه تحول تجربه میکند، اما در واقع در همان مدار
معرفتی پیشین، محکوم به بازتولید نظم سنتی و محدودیتهای آن است.
۱. آزادی
بهمثابه امکان سوژهگی
در
فلسفهی مدرن، آزادی صرفا وضعیت سیاسی یا حقوقی نیست، بلکه فرصت تحقق سوژهگی است.
آزادی زمانی معنا دارد که انسان بهمثابهی فاعل خودآگاه بتواند تصمیم بگیرد،
انتخاب کند و مسئولیت تصمیم خود را بپذیرد. از این منظر، انتخابات در جوامع مدرن،
تنها ابزار مشارکت نیست، بلکه آیینی برای ظهور سوژه است؛ جایی که فرد، از طریق کنش
انتخاب، خود را بهمثابهی «فاعل اندیشنده و مختار» تأیید میکند. اما در جامعهای که هنوز
در چارچوب سنت و ایمان حرکت میکند، آزادی نمیتواند فعلیت یابد، زیرا سوژهای که
باید آزاد شود، هنوز زاده نشده است. در چنین بستری، «آزادی» صرفا واژهای وارداتی
است که در غیاب بنیانهای معرفتیاش، به فرمی تهی از محتوا تبدیل میشود.
۲. عقلانیت
سنتی و ناممکنی سوژه
عقلانیت
سنتی سوریه، ریشه در ترکیبی از الهیات اسلامی، ساختار قبیلهای و ذهنیت پیشامدرن
دارد. در این دستگاه فکری، انسان نه فاعل خودبنیاد، بلکه مخلوقی مطیع است؛ حقیقت
نه از دل نقد و عقل، بلکه از متن وحی و اقتدار میآید. در چنین نظامی، تفکر به جای آنکه عمل پرسشگر باشد،
تابع ایمان است؛ و اراده، نه در جهت ساختن خود، بلکه در جهت حفظ نظم مقدس و سنتی
بهکار میرود. به همین دلیل، تغییر رژیم
سیاسی، هرچند ممکن است نهادهای قدرت را جابهجا کند، اما بدون تحول در ساختار
عقلانیت، هیچ امکان تازهای برای آزادی نمیآفریند. در سوریه، همان شعور سنتی که
اسد را تداوم بخشیده بود، اکنون در قالبی تازه بازتولید میشود.
۳. انتخابات
بهمثابه فرم تهی
در
جوامع مدرن، انتخابات تنها ابزار سیاسی نیست، بلکه آیینی برای تحقق سوژهی خودآگاه
محسوب میشود. سوژه در لحظهی رأیدادن، نه صرفا تابع قوانین، بلکه فاعل اخلاقی و
معرفتی است؛ کنش او بازتابدهندهی توانایی انسان برای بازاندیشی، انتخاب و مسئولیتپذیری
است. این ویژگی، جوامع مدرن را
از جوامع پیشامدرن متمایز میکند. در سوریه، با وجود تغییر ظاهری قدرت، هیچ زمینهای
برای این تحول وجود ندارد، زیرا سوژه هنوز متولد نشده و عقلانیت هنوز در مدار سنت
میچرخد. انتخابات، در نتیجه، تنها «پوستهای از آزادی» است، و نه آزادی واقعی.
در
واقع انتخابات در جامعهی سنتی، شکلی از بازنمایی سلطه است، نه نفی آن. در غیاب
سوژهی خودآیین، رأیدادن به کنشی نمایشی تبدیل میشود: تکرار ایمان به اقتدار، نه
تأیید ارادهی آزاد. اینجاست که انتخابات، از منظر فلسفی، دیگر نه «رویداد آزادی»،
بلکه «مناسک تداوم بندگی» است. در سوریه، انتخابات نه میدان
ظهور سوژهی آزاد، بلکه ابزاری برای مشروعیتبخشی به همان نظام معرفتی است که آزادی
را ناممکن کرده است. جامعهای که هنوز در بند شعور سنتی است، حتی در لحظهی رأیدادن،
انتخاب نمیکند، بلکه تکرار میکند.
٤. سوژهگی
و امکان انقلاب فلسفی
تحقق
سوژهگی نیازمند انقلاب در عقلانیت و ساختار معرفتی است، نه صرفا تغییر در نهادهای
قدرت. این ایده با تحلیلهای فیلسوفان پیشاسقراطی و مدرن همراستاست: آناکسیمندر نشان میدهد که
تحول و تغییر، تنها زمانی ممکن است که نیروهای متضاد درون یک ساختار نامحدود
(آپرئون) عمل کنند؛ در جامعه، تضادهای معرفتی و نقد عقلانی میتوانند زمینهساز
دگرگونی شوند. فوکو بهروشنی نشان داده
است که قدرت نه تنها بیرونی، بلکه در ساختار معرفتی و سوژهسازی نهفته است. سوژه،
تنها وقتی آزادی مییابد که روابط قدرت/معرفت نقد شود. اسپینوزا هم تاکید دارد که انسان در مسیر
خودآگاهی و رهایی، از طریق شناخت علل واقعی وضعیت خود، میتواند از بند نیروهای بیرونی
و سنتی رها شود. این آموزهها روشن میکنند
که تا زمانی که جامعه در چارچوب عقلانیت سنتی باقی بماند، انتخابات نمیتواند
کانالی برای آزادی یا تحقق سوژه باشد؛ بلکه فقط بازتولید همان نظم پیشامدرن است.
٥. پیامدها
و چشمانداز
بحران
سوژهگی در سوریه پیامدهای گستردهای دارد: بحران مشروعیت: هرگونه تغییر سیاسی بدون تحول
معرفتی، فاقد بنیاد مشروع و پایدار است. بازتولید اقتدار سنتی: نهادها و ناظران قدرت، حتی
با ظاهر مدرن، همان منطق سنتی را بازتولید میکنند. نابودی امکان آزادی واقعی: سوژهگی بدون تحول
عقلانی متولد نمیشود، بنابراین آرزوی آزادی واقعی همچنان دستنیافتنی باقی میماند. درواقع چشمانداز تحول در
سوریە تنها با تحول در افق اندیشه، نقد سنت و بازسازی عقلانیت ممکن است. این مسیر
نه کوتاه است و نه ساده، اما تنها راهی است که میتواند «سوریه» را از پوستهگی
آزادی به محتوای واقعی آزادی برساند.
٦. بحران
سوژەگی در کوردستان سوریه: "قسد" و ناممکنی تحقق آزادی
کورد
بودن در سوریه، بیش از آنکه یک هویت سیاسی یا قومی باشد، یک امر هستیشناختی و
معرفتی است؛ تجربهای از جهان، خود و جامعه که بر پایه خودآگاهی، مقاومت و امکان
شکلگیری سوژه آزاد استوار است. سوژەگی کوردی، به این معنا، نمیتواند از طریق
ساختارهای سیاسی موجود متحقق شود؛ زیرا این ساختارها بر منطق قدرت، بازیگری سیاسی
و تثبیت موقعیت در چرخه قدرت بنا شدهاند، نه بر امکان تحقق سوژه.
در
این زمینه، "قسد" به بزرگترین مانع تحقق سوژەگی کوردی بدل شده است. این
گروه، حتی با نام و شعار کوردی، در عمل حقوق، فرهنگ و سوژەگی کوردها را به ابزار سیاست
و بازی قدرت تبدیل کرده است. سوژەگی مستقل و خودآگاه کوردی، که مستلزم نقد
ساختارهای قدرت و ایجاد افقهای جدید معرفتی است، در دایره نفوذ و منطق قسد ناممکن
میشود. بحران سوژەگی در کوردستان،
نمود آشکار تضاد میان فرم و محتواست: ظاهر کوردی نهادها و حقوق، موجود است، اما
محتوا و امکان واقعی تحقق سوژه آزاد غایب است. همانطور که در سوریه، انتخابات
بدون سوژهگی واقعی تهی از آزادیاند، در کوردستان، ساختارهای قسد نیز فرم تهی از
تحقق سوژەگی کوردی هستند. در سطح فلسفی، این بحران
نشان میدهد که سوژەگی کوردی تنها در فضای معرفتی مستقل و نقد ساختاری قدرت ممکن
است متولد شود. هرگونه تلاش برای نمایندگی یا تحقق سوژەگی از درون نهادهایی که بر
منطق قسد مبتنیاند، محکوم به شکست است، زیرا سوژه آزاد تحت سلطه و اقتدار بازتولید
نمیشود، بلکه فقط در فرایند نقد و خودآگاهی شکل میگیرد. بنابراین، سوژەگی کوردی،
حتی در بستر محدود سیاسی و امنیتی، پتانسیلی رادیکال و خودبنیاد دارد؛ امری که از
درون فرد و جامعه متولد میشود، نه از دست نهادهای سیاسی. این سوژەگی مستقل، تنها
امکان واقعی برای تحقق آزادی، بازاندیشی و مقاومت کوردی را فراهم میکند و نشان میدهد
که تحقق حقوق و هویت کوردی، بدون عبور از منطق قسد و نقد ساختاری قدرت، ناممکن
است.
کلام
پایانی
انتخابات
در سوریه و ساختارهای سیاسی کوردستان، نه فقط نماد فقدان دموکراسی، بلکه نماد تهی
بودن آزادی و سوژەگی هستند. تغییر رژیم یا شکل حکومت، هرچند ممکن است چشمگیر باشد،
اما اگر ساختار معرفتی و عقلانیت جامعه تغییر نکند، هیچ تحول واقعی رخ نداده است. تحقق آزادی و سوژەگی، چه
در سوریه و چه در کوردستان، تنها از طریق انقلاب در عقلانیت، نقد ساختاری قدرت و
بازآفرینی سوژه ممکن است؛ انقلابی که از درون اندیشه و خودآگاهی آغاز میشود، نه
از نهادهای سیاسی و بازیهای قدرت.
