۱۴۰۴ مهر ۱۲, شنبه

زبان ایدئوژیک حقوقی بەمثابه ابزار انکار هستی: خوانشی اگزیستانسیالیستی از بیانیه کانون وکلا آذربایجان‌شرقی


 







 

شاهو حسینی

بیانیهی اخیر کانون وکلای آذربایجان شرقی، که در آن کوردها "مهاجران عراقی" نامیده شدهاند، در سطح زبانی یک موضع حقوقی مینماید، اما در سطح هستیشناختی، کنشی ایدئولوژیک است که به بازتولید مرزهای وجودی میان "خود" و "دیگری"میپردازد. این نوشتار با رویکردی اگزیستانسیالیستی نشان میدهد که چگونه زبان حقوقی، به جای تثبیت حقیقت، به ابزار انکارحقیقت و حذف  حقیقت بدل میشود. تحلیل حاضر میکوشد از ظاهر سیاسی و حقوقی ماجرا فراتر رود و ماهیت آنتولوژیکی چنین گفتاری را آشکار کند.



آنتولوژی بیانیە کانون وکلای آذربایجان‌شرقی

بیانیهای که گروهی از وکلا صادر کردهاند، در ظاهر، موضعی حقوقی مینماید، اما در سطح هستیشناختی، "کنشی ایدئولوژیک برساختگر سوژه"است؛ نه توصیف واقعیت، بلکه از یک سو نوعی هستی‌زدایی اجتماعی از یک هستی حقیقی و تاریخی است، و از سوی دیگر نوعی هستی ‌زایی برساخت‌گرایانە یک هستی ‌اجتماعی از طریق  ایدئولوژی است. هنگامی که در متن از کوردها با تعببر "مهاجران عراقی" یاد میشود، این گفتار در سنت اگزیستانسیالیستی ( از هایدگر تا سارتر ) بهمنزلهی "انکار هستی درجهان‌بودن" فهمیده میشود؛ زیرا موجودی که در جهان خویش ریشه دارد، با زبانی بیگانه از آن جهان، به "بیجایی" تقلیل مییابد:  از بودندرسرزمین به بودندرتعریف دیگری. این زبان، خشونتی هستیشناختی را رقم میزند؛ یعنی انکار امکان بودن به شیوهای مستقل. در منطق اگزیستانسیالیستی، "هستی" همواره مقدم بر "ماهیت" است، اما گفتارهای ایدئولوژیک همچون همین بیانیه، مسیر را وارونه میکنند: ماهیتی برساخته و برچسبی چون "مهاجر عراقی" را تحمیل میکنند تا هستی بالفعل یک ملت را نامعتبر سازند و آزادی وجودی خویشبودن (être-soi) را نفی کنند. در زبان فوکویی، چنین بیانیهای ابزاری گفتمانی برای تولید مرز میان خود و دیگری است؛ جایی که قدرت حقوقی از سوژهای میهراسد که حضورش مرزهای هویت رسمی را میلرزاند. از این منظر، "کورد" نه بهمثابه انسان، بلکه بهمثابه پدیدهای تهدیدگر برای نظم هستی رسمی بازنمایی میشود؛ لحظهای که امر سیاسی با امر آنتولوژیک درمیآمیزد. در حالیکه هستیشناسی زبان حقوقی باید بیطرف، غیرقضاوتگر و تثبیتگر هستی باشد، این بیانیه بالعکس، حامیگر، قضاوتگر و هستیزداست؛ یعنی به جای برقراری عدالت در ساحت معنا، به بازتولید بیعدالتی در ساحت وجود دست میزند.

تحلیل آنتولوژیکی گفتار حقوقی نشان میدهد که زبان قانون، هنگامی که از بیطرفی فلسفی خویش فاصله میگیرد، میتواند بدل به ابزار حذف و نفی هستی شود. در این معنا، بیانیهی کانون وکلا نه صرفا یک خطای حقوقی، بلکه تجلی یک بحران هستیشناختی است: بحرانتوانایی ما در پذیرش دیگری به عنوان شیوهای دیگر از بودن. اگزیستانسیالیسم در اینجا یادآور میشود که هر انکار دیگری، در نهایت، انکار خود ماست؛ زیرا آزادی وجودی، تنها در بهرسمیتشناختن آزادی دیگری معنا مییابد.

اما چرا تورکها تلاش میکنند، کوردها را بەمثابە یک هستی حقیقی و تاریخی در کوردستان بی‌جا کنند و با تلاشی ایدئولوژیک می‌کوشند بودن و هستی را از کوردها بزدایند؟  اجازه بدین در سه سطح : فلسفی، روانی-‌سیاسی، و تاریخی-هویتی  توضیح دادەشود:

۱. سطح فلسفی: ترس از "دیگری اصیل"

وقتی سوژه‌ای (در اینجا بخشی از جامعه‌ی ترک) با دیگری‌ای مواجه می‌شود که دارای ریشە تاریخی و هستی مستقل است، دچار اضطراب اگزیستانسیالیستی می‌شود. یعنی: بودن با دیگری، همواره خطر گسستن جهان من است.

کورد به‌مثابه "هستی‌ای که از درون سرزمین برخاسته" یادآور این حقیقت است که سرزمین، تک‌صدا نیست؛ و این چندصدایی، بنیان "هستی واحد ملی" را تهدید می‌کند. بنابراین، واکنش نفی و انکار، واکنشی دفاعی است؛ تلاشی برای بازگرداندن ثبات به جهانی که در برابر وجود دیگری لرزیده است. به بیان ساده‌تر:انکار دیگری، تلاشی است برای بازسازی توهم یگانگی هستی خود.

 

۲. سطح روانی-‌سیاسی: مکانیزم دفاعی هویت

از منظر روان‌تحلیل فرهنگی، هر هویت سیاسی که بر اساس انحصار تعلق به سرزمین ساخته شده باشد، ناگزیر دیگری را به بیرون می‌افکند تا بقای خود را تضمین کند.

در اینجا "کورد" بدل می‌شود به آینه‌ی اضطراب‌آور برای ترک‌بودگی؛ چون یادآور گذشته‌ای چندملیتی است که با روایت رسمی در تضاد است. این همان مکانیزم دفاعی‌ای است که لاکان آن را «طرد رادیکال» (forclusion) می‌نامید؛ یعنی بیرون‌راندن آن چیزی که حضورش، ساختار نمادین سوژه را فرو می‌پاشد. به همین خاطر، بی‌جایی و بی‌سرزمینی کورد، فقط یک قضاوت سیاسی نیست؛ بلکه تلاشی برای بازسازی امنیت روانی نظم غالب است.

۳. سطح تاریخی-هویتی: بحران مدرنیته‌ی ملی در خاورمیانه

ملت‌سازی در خاورمیانه، برخلاف اروپای مدرن، نه از دل "قرارداد اجتماعی"، بلکه از طریق "حذف دیگران" شکل گرفت. در ترکیه، ایران، عراق و سوریه، دولت‌های مدرن با ایدئولوژی‌های متفاوت، اما با یک منطق مشترک ساخته شدند. یک ملت، یک زبان، یک تاریخ. در چنین ساختاری، کورد بودن نه فقط یک تفاوت فرهنگی، بلکه تهدیدی برای "تصویر واحد از مدرنیته" تلقی شد. در نتیجه، انکار هستی کورد، ابزاری برای حفظ انسجام تصنعی خود می‌شود؛ نوعی پروژه‌ی فلسفی بی‌ریشه‌کردن دیگری تا بتوان در خلأ او، خود را "کامل" تصور کرد.

 

اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم: انکار هستی کورد، از جنس نژادپرستی سطحی نیست؛ بلکه تلاشی فلسفی ـ هرچند ناخودآگاه ـ برای حفظ انسجام وجودی "خود شبە ملی" است. یعنی آنچه "بی‌جا کردن" نامیدەمیشود، در واقع تلاشی برای جا دادن خود در برابر دیگری است؛ واکنش دفاعی هستی مسلط در برابر هستی مقاوم

شاهۆ حوسێنی: بەربەستێکی دەروونیی ناسیۆنالیزمی کوردی کێشەی هزری و گوتارییە، نەک بەتەنیا سیاسی

  دیمانە: حەسەن شێخانی ئاماژە : پرسی نەتەوە بۆ ئەو نەتەوانەی خاوەنی دەوڵەتی نەتەوەیی خۆیانن و ناسنامەی نەتەوەییان جێگیر بووە و هیچ مەترس...